اولین شب سامیاری
شنبه 22 فروردین 94 بعد از مرخص شدن از بیمارستان رفتیم خونه مامانم. اولین حمومش رو تو خونه مادرجون رفت و مادرجون شستش. برای شام عزیزجون و بابابزرگ و عمه های سامیار هم اومدن. شب من و سامیار و بابایی کنار هم 3تایی خوابیدیم.البته ما که خواب نداشتیم. من و باباش کوچولومونو نگاه می کردیم.اونم که تا امروز ظهر تو شکم مامانی بود اومده بود کنار ما و خوابیده بود...اولین شب کنار بابا و مامان ...